۱۰ فیلم برتر کوئنتین تارانتینو (قسمت اول)
فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» از کوئنتین تارانتینو اولین ساخته اوست، اما این فیلم در بین دیگر کارهای او چه جایگاهی دارد! همان طور که می دانید سبک کارهای تارانتینو همیشه یک نوع است، او عادت دارد همیشه دو خصلت بی ریایی و وحشیگری بشر را به نمایش بگذارد، بگونه ای که در فیلم های او همیشه شاهد سکانس هایی خونین و خشونت آمیز هستیم. تارانتیونو در دنیای فیلم سازی فرهنگ مخصوص به خود را دارد، به گونه ای که کارشناسان فیلم سبک کارهای او را نوعی معیار در دنیای سینما قرار داده اند. کودکی که متولد پنج تا شش دهه قبل است و از نسل فیلم های ویدیویی می باشد. او کمک زیادی به دنیای سینما کرده است، از فیلم هایش گرفته تا تاثیراتی که در این عرصه داشته است و به همین دلیل به دایره المعارف تاریخ سینما معروف می باشد.
تارانتینو پس از ساخت عناوین بسیار معروف و تاثیر گذار و چندین سال موفقیت در سینما به انتهای حرفه خود رسیده است و قرار است پس از ساخت یک فیلم دیگر از دنیای کارگردانی خداحافظی کند. بنابراین نگاهی می اندازیم به تمامی فیلم هایی که او در سه دهه گذشته ساخته است.
۱۰٫ هشت نفرت انگیز
فیلمی که در ظاهر امیدوار کننده است؛ او در این فیلم روایتی از غرب کهن دارد. بازیگرانی که همه از بهترین های هالیوود هستند، فیلمنامه ی آن از داستان «ده سرخپوست کوچک» سرچشمه گرفته شده است و تارانتینو این داستان را به گونه ای چالش برانگیز کرده است که بیننده در هر لحظه حدس های متفاوتی می زند ومحیط فیلم نزدیک به فیلم دهه ۹۰ «سگ های انباری» است. با اینکه «هشت نفرت انگیز» ایده بسیار درخشانی دارد اما هرچه بیشتر پیش می رود عیب هایش آشکار می شود. در این فیلم یک جایزه بگیر (کورت راسل) به همراه زندانی خود (جنیفر جیسون لی) در بین راه به این علت که به مشتریان مغازه ای بین راهی با نام مینی شک می کند، تصمیم می گیرد که سری به آنجا بزند. دیالوگ های سنگین، خون ریزی و خشونتی بی حد و مرز، و تناقض غرور آمیز بین نام «هشت نفرت انگیز» و «هفت دلاور»، همه و همه باعث می شود که این فیلم مانند دیگر کارهای تارانتینو دلنشین نباشد. عدم دقت کافی در شخصیت پردازی و داستان باعث شده که مهارت تارانتینو در فیلم های قبلی خود بسیار بالاتر به نظر برسد، و به همین دلیل تماشای این فیلم اندکی طاقت فرساست. و با زمانی نزدیک به سه ساعت متوجه می شوید که هرچقدر هم بخواهید برای آن ارزش قائل شوید باز هم به نتیجه ای نمی رسید.
۹٫ ضد مرگ
دومین قسمت از «گرایند هاوس» – به تهیه کنندگی رابرت رودریگز و کارگردانی تارانتینو فیلمی به سبک فیلم های دهه ی ۶۰ و ۷۰ میلادی – را می توان هم نوعی فیلمی تارانتینویی و هم غیر تارانتینویی به حساب آورد. اگر به دنبال فیلمی مختصر و مفید، کنایه دار، با موزیک متنی فوق العاده و همچنین ضد قهرمان هایی که خون جلو چشمانشان را گرفته است و به دنبال انتقام می گردند، هستید، این فیلم گزینه خوبی برای دیدن است. با این حال، «ضد مرگ» فیلمی است شبیه به گرایند هاوسی که تارانتینو آن را ساخته باشد.
موضوع فیلم بسیار ساده و سرراست است: قاتلی سریالی به نام مایک بدلکار(کورت راسل) پس از تعقیب زنان آن ها را با ماشینش به قتل می رساند (در ابتدا با یک ماشین شورلت نوا مدل ۱۹۷۱ و سپس با یک دوج چارجر۱۹۶۹). تارانتینو در این فیلم با شخصیت پردازی خوب و تعلیق در داستان، باعث جذاب تر شدن فیلم شده است. نیمه ابتدایی فیلم به معرفی قاتل روانی و مقتولانش می گذرد، و نیمه ی دوم فیلم کسل کننده بودن نیمه اول را جبران کرده و کاملا راضی کننده است.
با معرفی و به میان آمدن قربانیان جدید در فیلم، قاتل در زمان کوتاهی آن ها را تعقیب و به قتل می رساند، و در این میان بینندگان زمانی برای ارتباط برقرار کردن با این شخصیت های جدید ندارند. گرچه احتمالا تقلید از گرایند هوس عمدی و موثر بوده است، ولی باید اذعان داشت به غیر از خود شخصیت مایک بدلکار، هیچ کدام از شخصیت های فیلم کاراکترهایی به یاد ماندنی نیستند.
۸٫ بیل را بکش (قسمت اول)
بخش اول این فیلم داستانی کاملا ساده دارد: پس از خیانت به کاراکتر اصلی داستان او را رها می کنند تا بمیرد و پس از آن، او به دنبال انتقام از عاملان این کار می رود. تنها پیچیدگی داستان نحوه روایت آن است که به صورت بخش بخش و از آخر به اول است.
اما تورمن در نقش بئاتریکس کیدو که در گذشته مزدور بوده است، لیستی از افرادی که در پی قتل او بودند تهیه می کند تا تمام آن ها را به کام مرگ بفرستد. شاید بیل را بکش از نظر بصری و انتقال مفهوم خشن و خونین باشد (سبک آن بسیار شبیه به حرکات شخصیت انیمه اورن ایشی می باشد)، اما فیلمی بسیار دلنشین است. از این گذشته، با اینکه تمامی سکانس های فیلم جایی شبیه به میدان نبرد است، اما بئاتریکس قاتلی نیست که بی هدف این و آن را بکشد؛ او به دنبال انتقام از پنج نفری است که مصوب قتل دختر متولد نشده او هستند (از جمله هرشخص دیگری که سر راه او قرار بگیرد).
بخش اول بیل را بکش با داستانی در مورد انتقام، روایتی استادانه و پایانی جذاب یکی از بهترین کارهای تارانتینو می باشد. این فیلمی است از ترکیب تفکرات گسترده و تجربیات چند فرهنگی تارانتینو و اشتیاقش از نمایش دادن صحنه های خونین در فیلم ها، و او در این فیلم تاسف خود نسبت به هرج و مرج و بدی را بیان می کند.
۷٫ جنگوی زنجیر گسسته
تارانتینو مشکلی با بازنویسی و به تصویر کشیدن دنیای گذشته ندارد. درحقیقت او از خلق شخصیتی که هدف اصلیش تاثیر بر بی رحمی بشر و نشان دادن حقایق تلخ گذشته و حل این مشکلات از راهی خشونت آمیز است، بسیار خوشحال و راضی می باشد. موضوع اصلی فیلم جنگوی زنجیر گسسته، برده داری امریکایی ها از دوتابعیتی های افریقایی-امریکایی می باشد. این فیلم حول محور زندگی جایزه بگیری بنام جنگو (جیمی فاکس) می چرخد که در پی نجات همسرش برومیلدا (کری واسنگتون) است و در این راه کریستوفر والتز در نقش دکتر کینگ والتز همسفر اوست. ماجراجویی جنگو یکی از بیرحمانه ترین و خشونت آمیز ترین سفرهاست و او در این راه قبل از رویارویی با کالوین کندی سادیستی (لئوناردو دی کاپریو)، برده دار ها را یکی پس از دیگری به قتل می رساند.
بزرگترین مشکل این فیلم نحوه ی بیان آن است. درحالیکه داستان انتقام گیری در آن جذاب و راضی کننده است، تغییرات ضرباهنگ داستان بسیار دور از واقعیت می باشد. اشتیاق شدید تارانتینو به انتقام گیری در این فیلم، باعث شده اعمال وحشیانه انسان ها در دوران برداری و زندگی فلاکت بار برده ها درست نشان داده نشود، درحالیکه تبدیل جنگو به قهرمان در پایان فیلم دور از واقعیت است. درهر صورت با نادیده گرفتن این نواقص، با فیلمی دیدنی روبرو هستید و می توانید از تماشای جنگو لذت ببرید.
۶٫ بیل را بکش (قسمت دوم)
بیل را بکش مانند نواری است که یک سمت آن یعنی قسمت اول آن جنون انگیز، خشن و انتقام جویانه است، سمت دوم آن یعنی قسمت دوم از فیلم حساب شده و خویشتن دارانه می باشد. بله، در این قسمت نیز شاهد قتل عام می باشید، ولی نوع دیگری ازقتل عام در این قسمت به نمایش گذاشته شده است. با اینکه قسمت دوم فیلم از لحاظ فنی بخش عمده ی داستان را شامل می شود، و بئاتریکس به دنبال هدف اصلی خود یعنی مربی و همسر اول خود یعنی بیل (دیوید کارادین) است، اما اتفاقات در ان کندتر از قسمت اول رخ می دهد. در این قسمت او حسابی مجروح شده و زنده دفن شده است، با این حال با مرورتمارین سختش زیر نظر پای می (گوردون لیو) و مهارت هایی که کسب کرده است از این مخمصه و جایی که در تریلر داریل هانا گیر افتاده است، جان سالم به در می برد. در مقایسه با قسمت اول که بئاتریکس اول اهداف خود را می کشت و بعد از آن ها دلیل کارشان را می پرسید، در این قسمت او صبورتر شده است و شاهد فیلمی با روند آرام تر هستیم. با اینکه در این بخش احساس می کنید قسمت کوچکتر داستان نشان داده شده است ولی باید بدانید همین قسمت کوچک، چشم گیرتر وجذاب تر از شماره اول آن است. در پایان باید بگوییم قسمت دوم بیل را بکش با نشان دادن موازین اخلاقی و مسئولیت پذیری و درگیری های فیزیکی کمتر در مقایسه با شماره اول خود، در جایگاه بالاتری قرار گرفته است.
ترجمه: مسعود صادق زاده