ابرقهرمانها، الگوهای محبوب انسانها
ما انسانها ذاتا قصه گو هستیم. هزاران سال است از طریق داستانها، تجربیات خود و پیشینیانمان در مورد جهان را برای یکدیگر به شکلی باورکردنی و به یادسپردنی نقل می کنیم. این قصه ها هستند که در ابتدای زندگی به ما در مورد درست و غلط، خیر و شر، قهرمان و ضدقهرمان اطلاعات می آموزند و مفاهیمی را به ما یاد می دهند که تا همیشه به خاطر می سپاریم. در عصر حاضر ابرقهرمانها، الگوهای محبوب انسانها شده اند.
انسان امروزی هم از این لحاظ فرق چندانی با انسان چندهزار سال پیش نکرده است. هنوز هم داستانها و پیچ و کلافهای آن ها برایمان جذابیتی اسرارآمیز دارند. شاهد این ادعا پرفروشترین فیلمهای روز جهان است. چندین سال است که ژانر ابرقهرمانی با قهرمانهایی که پیش از این تنها برای نوجوانان جذاب فرض می شدند بازار هالیوود را قبضه کرده است. تغییری در سلیقه عموم مردم اتفاق افتاده است که می توان اوج آن را در بیست سال اخیر، پس از موفقیت عظیم فیلم اسپایدرمن در سال ۲۰۰۲ و هجوم بسیاری از فیلمسازان به سوی این سبک از فیلمها مشاهده کرد.
دلیل جذابیت این سری فیلمها چیست؟ چرا به نظر می رسد که این قهرمانان و روایتهای آنان، داستانهای باب روز عصر ما را شکل داده اند؟ آیا این داستانها ارزشی چون اساطیری که برای هزاران سال با بشریت تکامل یافتند را دارند؟ در این مقاله سعی بر این داریم که به سوالاتی این چنینی پاسخ دهیم.
استن لی یکی از معروفترین نویسنده ها و طراحان کتابهای کامیک ویژگی جذاب کننده داستانهای کامیک را قدرت بازنمایی این داستانها می داند. به عقیده او «این داستانها همیشه زیبا هستند، چراکه همه، همیشه به دنبال آنچه که «ایده آل» را برایشان به تصویر کشد، می باشند.»
این قهرمانان عموما قدرتی فراطبیعی یا فراانسانی دارند، خود را وقف جنگیدن با شر در جهانشان کرده اند، از عموم مردم دفاع می کنند و معمولا با ضدقهرمانان در نبرد هستند. ژانر تخیلی ابرقهرمانان که بر داستان چنین شخصیتهایی متمرکز بود از سالهای ۱۹۳۰ وارد کتابهای کامیک و فیلمها شد. دوره طلایی کتابهای کامیک با سری سوپرمن در سالهای ۱۹۳۸ شروع شد و پس از آن ابرقهرمانان یک به یک سر از کتابهای تصویری و فیلمها در آوردند. فیلمهای ابرقهرمانی به زودی خود را به عنوان یک ژانر از فیلمها که حول محوریت اعمال یک یا تعداد بیشتری ابرقهرمان بودند تثبیت کردند. بعضی از فیلمها، خود قهرمانی جدید را معرفی می کردند (مانند زورو و روبوکاپ) و بعضی دیگر داستان قهرمانان کتابهای کامیک را به تصویر می کشیدند. انعطاف پذیری این ژانر در شامل نمودن عناصر اکشن، ماجراجویی، فانتزی، علمی تخیلی و درام در داستانهای خود یکی از نقاط قوت این ژانر بود.
اما پیش از ابرقهرمانان امروزی نیز داستانها همیشه عنصر قهرمان و ضدقهرمان را در خود داشته اند. کهن الگوی قهرمان را در شخصیتهایی اساطیری مانند هرکول، رستم، آرش و… و همچنین در داستانهایی فولکلوری مانند رابین هود می توان مشاهده کرد. شخصیتهایی که در پشت لباسی خاص به ماجراجویی می پرداختند.
همانطور که اشاره شد، قهرمان داستانها همیشه به دلیل بازنمایی آنچه به ایده آلهای ما نزدیک است جذاب هستند؛ اما یک توصیف تک بعدی از آنچه ایده آل است هرگز برای مدتی طولانی در چشم عموم جذاب نبوده است و به خاطر نمی ماند. به همین دلیل است که یکی از مهمترین ویژگی های هر ابرقهرمان، بعد شخصی زندگی آنهاست. هرکدام از آنها ممکن است نیروهای فراطبیعی خاصی مانند سرعت زیاد و یا توانایی ناپدید شدن را داشته باشند، اما از طرف دیگر جنبه کاملا انسانی در داستان زندگی آنها وجود دارد که باعث میشود مخاطب با آنها احساس همذات پنداری کند. شاید خانواده خود را به شکل دردناکی از دست داده باشند، شاید کسی را دوست دارند که دوستشان ندارد و یا شاید ضدقهرمانشان بیش از حد به خودشان شبیه است؛ بزرگترین دشمن آنها، شبیه ترین فرد به آنهاست.
تمرکز طراحان داستان ابرقهرمانان بر بعد شخصی زندگی آنها، باعث ابقا و قابل لمس شدن این کهن الگوهای اساطیری در عصر امروزی ما شده است. این شخصیتها صرفا شعارهایی در جهت اعمال خیر یا عکس آن شر در دنیا نیستند. بلکه بازنمایی سه بعدی از موجوداتی هستند که با تمام کمبودهای موجود در زندگیشان، باز به دنبال احیای ایده آلها هستند و با تلاش خود و اطرافیان خیر خواهشان، در این راه بر انواع و اقسام مشکلات فائق می شوند.
امروزی بودن جنبه شخصی زندگی ابرقهرمانان، باعث شده است تا امکان پیاده شدن انواع و اقسام گونه شناسی شخصیتها در آنها ممکن شود و برای هرکس، با هرتیپ شخصیتی و سلیقه ای، ابرقهرمانی خاص پیدا شود که بازنمایی ایده آلهای او را در داستانی تخیلی بر عهده بگیرد. تیپ شخصیتی خواننده آلفا و رهبر است؟ سوپرمن راست کار اوست! یا شاید شخصیتی منفرد، منزوی و زبردست که با تکیه بر مهارتهای خود به حل مسائل موجود می پردازد؟ بتمن در مقابل او میدرخشد! یا شاید هم تنها دلقکی است که می خواهد بقیه صرفا به جک هایش بخندند! بیراه نیست اگر بگوییم به اندازه تمام تیپ شناسی شخصیتی انسانها، تیپ ابرقهرمانی و ضدقهرمانی هم داریم.
حال این سوال پیش می آید که در دنیای شلوغ و پرهمهمه امروزی، داستانها و کهن الگوهای آنها به چه کار ما می آید؟ چرا هنوز هم مانند انسانهایی بدوی که دور آتش جمع شده اند و با دقت و کنجکاوی به اسطورهای که پیر قبیله تعریف می کند گوش می دهند، دور هم جمع می شویم و وقت خود را به شنیدن، و امروزه دیدن، داستانها صرف می کنیم؟
کهن الگوها در داستانها همیشه طی تاریخ به عنوان ابزاری مفید در کنار تمدن بشری تکامل یافتند و از ابتدای تاریخ در افسانه هایی مانند ماردوخ و تستامنت بین النهرینی، گیلگمش، هوروس، ثور و… با فرهنگ بشریت تکامل یافتند. این فرگشت ایده ها، فرگشتی در غالب میمهاست که در طول تاریخ مانند ژنها توسط طبیعت به خاطر مزایایی ابقا کننده شان انتخاب شده اند.
تکامل میم ها و ایده های درون آنها بسیار سریعتر از ژنها اتفاق می افتد و می توان بازنمایی سیر تاریخی هر فرهنگ و تمدن را در اساطیر و افسانه های محبوب آن عصر مشاهده کرد. اساطیر هر دوره مهمترین مسائلی که تمام انسانهای آن دوره با آن درگیرند را به شکلی انتزاعی درآورده است و با قراردادن شخصیتهایی با ویژگی هایی انسانی، و چه بسا بسیار انسانی، آن مسائل را در انتزاعی ترین سطح تحلیل و حل می کند.
تکامل میم ها و ایده های درون آنها بسیار سریعتر از ژنها اتفاق میافتد و می توان بازنمایی سیر تاریخی هر فرهنگ و تمدن را در اساطیر و افسانه های محبوب آن عصر مشاهده کرد. اساطیر هر دوره مهمترین مسائلی که تمام انسانهای آن دوره با آن درگیرند را به شکلی انتزاعی درآورده است و با قراردادن شخصیتهایی با ویژگی هایی انسانی، و چه بسا بسیار انسانی، آن مسائل را در انتزاعی ترین سطح تحلیل و حل می کند.
امروزه داستانهای دنیای مدرن ما، قهرمانهایی از جنس زندگی شخصی ما را می خواهد. پیشرفت شگفت انگیز علم و تکنولوژی در صده گذشته، سبک زندگی، فرهنگ عامه و سرگرمی های تغییر یافته امروزی ما چالش هایی بدیع را در زندگی ما ایجاد کرده اند که پیش از این زمان، مورد تصور نبوده است. به همین دلیل است که عصر ما نیز داستان هایی را می خواهد که این چالشهای هستی گرایانه امروزی را در برابر جنبه های همیشه حاضر انسانی ما قرار دهد و به آنها رسیدگی کند.
نباید فراموش کرد که یکی از بزرگترین مزایای تکاملی تفکر انتزاعی و مغز حجیم و پیچیده ما، توانایی ما در شبیه سازی قواعد و اصول به شکل زبانی و نتیجه گیری از آنها بدون نیاز به آزمون خطای هر ایده است. این جنبه مفید به ما اجازه می دهد تا بدون سوزاندن خود، از یک مثال اثر سوزاننده آتش را درک کنیم. نقش داستانهای کهن الگویی در غالب میمها نیز در طول تاریخ همین بوده است. آنها ما را با معنای عمل قهرمانانه، مفاهیم پیچیدهای چون فداکاری و ایثار، آینده نگری و از خودگذشتگی و… آشنا کرده اند و این مفاهیم را در ناخودآگاه ما جای داده اند. بدین ترتیب بدون نیاز به تجربه هفت خان رستم یا هرکول، می توانیم بفهمیم که برای قهرمان شدن باید از چه مصائبی گذر کرد.
امروزه فضای سیاسی و اجتماعی گسترده عصر ما، قهرمانهایی را نیز برای پر کردن چنین فضاهایی می خواهد، پتانسیلی بسیار بیشتر از زمانهای گذشته برای بُعد دادن به شخصیتهای داستانی. علاوه بر این، پیشرفت فناوریهای فیلمسازی و جلوه های ویژه، دست فیلمسازان را برای اقتباسهای متنوع از داستانها باز گذاشته است که خود دلیلی دوچندان برای محبوبیت چشمگیر این ژانر از فیلمها به حساب می آید. از این نکته نیز نباید غافل شد که انعطاف پذیری بسیار زیاد داستانهای ابرقهرمانی در غالب ژانرهای مختلف، یکی دیگر از دلایل محبوبیت چشمگیر ابرقهرمانان است. فیلمهای ابرقهرمانی متنوع می توانند در ژانرهای بسیاری مانند خانوادگی: شگفتانگیزان، فیلمهای نوجوانانه: مردعنکبوتی بازگشت به خانه، سرقت مسلحانه: انتمن، فانتزی: دکتر استرینج، نئونوآر: شوالیه تاریک، درام سیاسی: کاپیتان آمریکا سرباز زمستانی، و وسترن: لوگان قرار بگیرند. مطمئنا هر سبکی که بتوانند این چنین زیرشاخه های متنوعی را در زیر خود جای دهد، قادر خواهد بود تاثیر بسیار زیادی در فضای باب روز داشته باشد و به مخاطبان بسیار گستردهای عرضه گردد.
به نظر میرسد که تاثیرگذاری داستانها به خصوص داستانهایی با عناصر قهرمانانه در فرهنگ نه تنها کمرنگتر نشده اند، بلکه امروزه بیشترین تقاضا را نیز در میان مدیومهای فرهنگی مانند سینما و تلویزیون به خود اختصاص داده اند. در این صورت با توجه به روند جهانی شدن تمدن و توسعه دسترسی شخصی انسانها به دنیای اطراف درکنار افزایش کنشهای تعاملی آنها با حجم وسیعی از افراد و داده ها، این قهرمانان و هدف متعالی آنان برای خیر و نیکی است که بعد از هزاران سال، باز در قالب ابرقهرمانان زنده شده اند و بخشی از نیاز فرهنگی تربیتی جامعه را تغذیه می کنند.
داستانها هرگز از بین نمی روند، بلکه تنها با مفاهیم جدید به روز رسانی می شوند. چه بهتر اگر هرکس، اسطوره عصر خود را بشناسد، و یا حتی به قول روانکاو شهیر کانادایی، دکتر جردن پیترسن، افسانه زندگی خود را بیاموزد، و در صورت تراژدی بودن آن، می تواند کاری برای پیشگیری از آن انجام دهد.